در این کار با اعمال درک می شود سپیده تفکر انتقادی چیست و چرا برای روش شناسی اهمیت دارد سپیده.
هنگامی که این کار انجام شد، در پایان سند شباهت ها و تفاوت های بین روش شناسی را مشخص می کنیم سپیده با تفکر انتقادی و نتیجه می گیریم که آنها با هم سازگار هستند زیرا همان مشکل را پوشش می دهند (بی اعتمادی و زیر سوال بردن وضع موجود)، اما اشغال فضاهای توضیحی مختلف: در حالی که سپیده به چگونگی درک و ارتباط دانش، پرسش های تفکر انتقادی اطلاعات و دانش کمک می کند تا اطمینان حاصل شود که آنچه می فهمیم دارای انسجام و صحت است.
روش Sapiens نزدیکی قابل توجهی به تفکر انتقادی ارائه می دهد. هر دو موضع از نیاز به زیر سال بردن وضع موجود شروع می شود و این کار را از عدم توافق با آنچه به ما گفته می شود واقعیت و دانش است ، آغاز می کنند. برای رفع این اختلاف نظر ، هر دو مجهز به ابزارهایی هستند که به آنها اجازه می دهد از آنچه شناخته شده فراتر رفته و محتوای شناختی جدیدی ایجاد کنند.
the
اولین اختلاف نظر ساپینس از این باور ناشی می شود که همه چیز به هم متصل است و بنابراین ، ما نمی توانیم چیزی را از یک منشور واحد (همانطور که در جامعه تخصصی امروز القا شده است) بشناسیم ، اما درک مسائل از دیدگاه جامع ضروری است. دومین اختلاف نظر که او درباره آن تفکر انتقادی به کار می برد یکی از جدی ترین مشکلات جامعه امروز است: پسا حقیقت و مسمومیت. ساپینز به این طریق متولد شد تا ابزاری را ارائه دهد که درک افراد را تسهیل کند و آنها را از یک نگاه ساده به موضوع مطالعه خود و به طور کلی جهان دور کند.
the
بنابراین میتوانیم درک کنیم که Sapiens هم از نظریه سیستمها و هم از تفکر انتقادی استفاده میکند، زیرا از اولی برای دادن جای خود به دومی استفاده میکند. به عبارت دیگر، Sapiens به دنبال افزایش درک ما از واقعیت بدون پذیرش آنچه توسط زمینه ما (تفکر انتقادی) است و برای این کار، پنج روش را پیشنهاد می کند که به ما امکان می دهد رویکردی نسبت به دانش موضوع مورد مطالعه در رابطه با بقیه داشته باشیم. از اشیاء، متعلق به سیستم شما و سایر سیستم ها (نظریه سیستم ها).
تفکر انتقادی امروزه برای مبارزه با پسحقیقت و اعتیاد به وجود آمده است. اگر از ظرفیت تحلیل و تفکر انتقادی استفاده نشود، راه را برای هر تئاتر روز باز خواهیم کرد. از زمان امپراتور لیوی، اجراها در کولوسئوم به منظور پوشاندن موضوعات بحث برانگیز و سرگرم کردن مردم انجام می شد. این پدیده در زمان ما برای ما آشناست، جایی که فناوریهای جدید و شبکههای اجتماعی به ما امکانات دسترسی به اطلاعات را میدهند، اما تمایز بین دانه و کاه را ندارند. تفکر انتقادی از شگفتی فلسفی (چیزی در پشت واقعیت وجود دارد!)، کنجکاوی و پرسش (نیاز به درک، خارج شدن از وضعیت موجود، فراتر رفتن از آنچه واقعیت شناخته شده فعلی ما است) زاده می شود.
معنی رایج: علیه چیزی یا کسی فکر کنید و آن را عمومی کنید.
علم اشتقاق لغات: کلمه انتقادی از کلمه criterion (مفهوم، مکانیسم) گرفته شده است، همان ریشه یونانی kri (n) - (برگرفته از پروتو-هندواروپایی * kr̥n-، که در لاتین نیز کلماتی مانند secretum، discernere را می دهد) ، در موضوع خود با نشان دادن قبلی مغالطه یا خطا (آزمایش و خطا) حقیقت را تشخیص می دهد.
از کلمه لاتین kritikus-a-um که در زبان پزشکی به وضعیت خطرناک یا سرنوشت ساز بیمار اشاره می کند و در زبان شناسی در زبان مذکر قاضی آثار روح و در خنثی (نقد) بیانگر زبان شناسی انتقادی است. . این وام از یونانی () به معنای قادر به قضاوت است، صفتی که با پسوند رابطه -ikos مشتق شده است.
این فعل همچنین با ریشه هندواروپایی * skribh همراه است که نشان دهنده بریدن، جدا کردن و تشخیص است.
به گفته گوگل: مجموعه ای از نظرات یا قضاوت هایی که به یک تحلیل پاسخ می دهند و می توانند مثبت یا منفی باشند.
انتقاد از RAE: چیزی را با جزئیات تجزیه و تحلیل کنید و با توجه به معیارهای موضوع مورد نظر ارزیابی کنید.
به گفته RAE حیاتی است: تمایل به قضاوت درباره حقایق و رفتار عموماً نامطلوب.
طبق گزارش RAE: قضاوتی که عموماً در مورد یک نمایش، یک اثر هنری و غیره بیان می شود.
طبق فرهنگ لغت فرانسوی لاروس: Examen détaillé visant à établir la vérité, l'authenticité de quelque chose (ترجمه: بررسی تفصیلی که به دنبال اثبات حقیقت، اصالت چیزی است).
بر اساس زبان آکسفورد: (یک نظریه یا عمل) را به روشی دقیق و تحلیلی ارزیابی کنید. تحلیل و ارزیابی دقیق چیزی، به ویژه یک نظریه ادبی، فلسفی یا سیاسی.
به گفته گوگل: توانایی افراد برای شکل دادن ایده ها و بازنمایی واقعیت در ذهن خود، ارتباط یکی با دیگری.
از تعاریف «اندیشه» و «نقد/نقد» میتوان دریافت که تفکر انتقادی توانایی شکلدهی ایدهها و بازنمایی واقعیت (فکر) از تحلیل و قضاوت دقیق آنچه درباره آن فکر میشود (بازبینی) است. به عبارت دیگر، روشی است برای فراتر رفتن از بازنمایی فعلی واقعیت و تلاش برای اصلاح درک آن از طریق یک سلسله رویه های فکری، اما معنای اصطلاح «تفکر انتقادی» به مجموع موارد محدود نمی شود. "فکر" و "انتقاد" بلکه برای برانگیختن معانی مختلف دیگری استفاده شده است که برای ما مشکلات مفهومی ایجاد می کند.. بنابراین، ما مرتبطترین مورد را در زیر ارائه میکنیم تا معنای خودمان را به این اصطلاح بدهیم.
به گفته انیس (1992)به گفته الدر و پل (2003)، آنها آن را به عنوان روشی برای تفکر در مورد هر موضوع، محتوا یا مشکلی با الگوها یا معیارهای فکری با هدف بهبود تعبیر می کنند. کیفیت فکر در این تعریف سه مولفه تحلیل، ارزیابی و خلاقیت وجود دارد.
طبق https://www.youtube.com/watch?v=IPgdBai7HxY
نگرش تحلیل و ارزیابی گزاره ها (نظرات) بر اساس پرسش از واقعیت (پرسیدن سؤال)، نگرش (عدم انطباق)، توجه به درک چیزها، خودمختاری (توانایی هنجار دادن به خود، شناسایی و تعریف فلسفه زندگی خود). این نقد تخریبی نیست، تحلیلی است از آنچه گفته شده یا نوشته شده است.
چگونه انجامش بدهیم؟ هیچ چیز را بدیهی نگیرید، اما بدون اینکه دچار شک و تردید شوید.
به گفته جف پین (دانشگاه ایلینوی شمالی)، تفکر انتقادی نوعی تفکر است که در آن استدلال هایی که آنچه را که ما فکر می کنیم توجیه می کند، به دقت مورد مطالعه قرار گرفته است. مطمئن شوید که دلایل خوبی (نه اخلاقی، اما احتمالاً درست) برای باور به چیزی داریم. ما منطقی هستیم و می خواهیم با تفکر انتقادی منطقی باشیم.
شورای ملی تعالی در تفکر انتقادی تفکر انتقادی را بهعنوان یک فرآیند ذهنی منضبط از مفهومسازی، بکارگیری، تجزیه و تحلیل، ترکیب و/یا ارزیابی اطلاعات جمعآوریشده یا تولید شده توسط مشاهده، تجربه، تأمل، استدلال یا ارتباط بهعنوان راهنمای باور و عمل بهطور فعال و ماهرانه تعریف میکند. فرآیند تفکر انتقادی مانع از آن می شود که ذهن ما مستقیماً نتیجه گیری کند.
می توان آن را با گفتن اینکه تفکر انتقادی، تفکر دقیق و هدفمند خلاصه کرد. به گفته خوزه کارلوس رویز (فیلسوف و محبوبکننده)، توانایی همه ما برای درک دنیای خود در ارتباط متقابل با دنیای دیگران.
با توجه به رشته تحصیلی: در زمینه های آموزشی، تعریفی از تفکر انتقادی بیانگر برنامه عملی برای رسیدن به یک هدف آموزشی است. این هدف آموزشی، شناخت، پذیرش و اجرای آن معیارها و استانداردها توسط دانش آموزان است. این پذیرش و اجرا نیز به نوبه خود شامل کسب دانش، مهارت ها و تمایلات یک متفکر انتقادی است.
این نوعی تفکر است که از تفکر انتقادی ناشی می شود. هم عمل (تفکر) و هم نتیجه (تفکر) نیاز به نگرش یا روحیه انتقادی دارد که هر گفته یا نظری را مورد تردید قرار می دهد. یا به عبارت دیگر باید جاه طلبی برای درک و نزدیک شدن به حقیقت هر چیزی وجود داشته باشد. به دنبال این، میتوانیم از ظرفیت صحبت کنیم، زیرا تلاش میکند شک یا بیاعتمادی را از یک تحلیل (تحلیل انتقادی) که یک واقعیت، واقعیت یا گزاره را مستقل قضاوت و ارزیابی میکند، حل کند. نتیجه این فرآیند یک فکر منسجم خواهد بود که بر اساس دلایلی که اعتبار آن را تأیید می کند ساخته شده است.
تفکر انتقادی از عقلانیت طبیعی ما شروع می شود تا معقولانه عمل کند.
علاوه بر این، این طرز تفکر را می توان به عنوان یک "فلسفه زندگی" پذیرفت که به لطف آن استقلال و استقلال حاصل می شود زیرا ما می توانیم به خود هنجارهایی بدهیم، هویت خود را شناسایی و تعریف کنیم و فلسفه زندگی خود را ایجاد کنیم. . دقیقاً همین ظرفیت است که سعی در ارتقاء آموزش در موسسات و دانشگاه ها داشته و تفکر انتقادی را در این زمینه بسیار اهمیت می دهد.
اگر تفکر انتقادی به طور کلی برای پوشش دادن هرگونه تفکر دقیق در مورد هر موضوعی برای هر هدفی تصور شود، در این صورت حل مسئله و تصمیم گیری، اگر با دقت انجام شود، از انواع تفکر انتقادی خواهد بود. از نظر تاریخی، «تفکر انتقادی» و «حل مسئله» دو نام برای یک چیز بودند. اگر تفکر انتقادی به صورت محدودتر به عنوان متشکل از ارزیابی محصولات فکری تصور شود، آنگاه از حل مسئله و تصمیم گیری که سازنده هستند ناراضی خواهید بود.
اهداف درک و کاربرد، همانطور که از نام ها مشخص است، شامل درک و به کارگیری اطلاعات است. مهارت ها و توانایی های تفکر انتقادی در سه دسته عالی تجزیه و تحلیل، ترکیب و ارزیابی ظاهر می شوند. نسخه فشرده طبقه بندی بلوم نمونه هایی از اهداف زیر را در این سطوح ارائه می دهد:
اهداف تحلیل: توانایی تشخیص مفروضات اعلام نشده، توانایی بررسی سازگاری فرضیه ها با اطلاعات و مفروضات داده شده، توانایی تشخیص تکنیک های عمومی مورد استفاده در تبلیغات، تبلیغات و سایر مواد متقاعدکننده اهداف ترکیب: سازماندهی ایده ها و اظهارات به صورت مکتوب، توانایی پیشنهاد روش های آزمایش فرضیه، توانایی تدوین و اصلاح فرضیه ها.
اهداف ارزیابی: توانایی نشان دادن مغالطه های منطقی، مقایسه نظریه های اصلی در مورد فرهنگ های خاص.
تحلیل، ترکیب، و اهداف ارزیابی طبقه بندی بلوم در مجموع به عنوان "مهارت های تفکر مرتبه بالاتر" نامیده می شود (Tankersley 2005: فصل 5).
اگرچه توالی تجزیه و تحلیل-ترکیب-ارزیابی از مراحل دیویی (1933) در تحلیل منطقی فرآیند تفکر بازتابی تقلید می کند، طبقه بندی بلوم به طور کلی به عنوان مدلی برای فرآیند تفکر انتقادی پذیرفته نشده است. انیس (1981b) ضمن ستایش ارزش الهامبخش رابطه خود از پنج دسته اهداف فکری با یک دسته از اهداف یادآوری، خاطرنشان میکند که این دستهها فاقد معیارهای قابل اجرا برای همه موضوعات و حوزهها هستند. به عنوان مثال، تجزیه و تحلیل در شیمی به قدری با تجزیه و تحلیل در ادبیات متفاوت است که در آموزش تجزیه و تحلیل به عنوان یک نوع تفکر عمومی، اهمیت کمی وجود دارد. علاوه بر این، سلسله مراتب فرضی در بالاترین سطوح طبقه بندی بلوم مشکوک به نظر می رسد. به عنوان مثال، توانایی نشان دادن مغالطات منطقی به سختی پیچیده تر از توانایی سازماندهی اظهارات و ایده ها به صورت نوشتاری به نظر می رسد.
نسخه اصلاح شده طبقه بندی بلوم (اندرسون و همکاران 2001) فرآیند شناختی مورد نظر در یک هدف آموزشی (مانند توانایی به خاطر سپردن، مقایسه یا تأیید) را از محتوای اطلاعاتی هدف («دانش») متمایز می کند که ممکن است واقعی باشد. مفهومی، رویه ای یا فراشناختی. نتیجه فهرستی از شش نوع اصلی فرآیندهای شناختی تحت رهبری معلم است: به خاطر سپردن، درک کردن، به کار بردن، تجزیه و تحلیل، ارزیابی و ایجاد. نویسندگان ایده سلسله مراتبی از پیچیدگی فزاینده را حفظ می کنند، اما برخی از همپوشانی ها، به عنوان مثال، بین درک و کاربرد را تشخیص می دهند. و آنها این ایده را حفظ می کنند که تفکر انتقادی و حل مسئله از پیچیده ترین فرآیندهای شناختی می گذرد. اصطلاحات «تفکر انتقادی» و «حل مسئله» مینویسند:
در طبقهبندی اصلاحشده، تنها چند زیرمجموعه، مانند استنباط، نقاط مشترک کافی دارند تا بهعنوان یک توانایی تفکر انتقادی متمایز در نظر گرفته شوند که میتوان آن را به عنوان یک توانایی عمومی آموزش داد و ارزیابی کرد.
بنابراین، به اصطلاح "مهارت های تفکر مرتبه بالاتر" در سطوح بالاتر تجزیه و تحلیل، سنتز و ارزیابی طبقه بندی تنها مهارت های تفکر انتقادی هستند، اگرچه معیارهای کلی برای ارزیابی خود ندارند.
El تفکر خلاق، با تفکر انتقادی همپوشانی دارد. تفکر در مورد توضیح یک پدیده یا رویداد، مانند Ferryboat، نیاز به تخیل خلاق برای ساختن فرضیه های توضیحی قابل قبول دارد. به طور مشابه، تفکر در مورد یک سوال سیاست، مانند Candidate، نیاز به خلاقیت برای ارائه گزینهها دارد. در عوض، خلاقیت در هر زمینه ای باید با ارزیابی انتقادی پیش نویس نقاشی یا رمان یا نظریه ریاضی متعادل شود.
- تفاوت بین تفکر انتقادی و روحیه
روح انتقادی به نگرشی اطلاق می شود که در صحت اظهارات، عقاید یا خود واقعیت شک و تردید دارد. به همین دلیل الدر و پل، تفکر انتقادی را یکی از هفت استعداد ذهنی برای تفکر انتقادی می دانند.
- تفاوت بین تفکر انتقادی و نظریه انتقادی. برگرفته از سمیناری در دانشگاه کلمبیا که توانستم در آن شرکت کنم. پروفسور برنارد ای. هارکورت.
نظریه انتقادی با تفکر انتقادی یکی نیست. نظریه انتقادی بر شش عنصر استوار است: انعکاس پذیری منتقد. اهمیت محوری ایده ها/مفاهیم ذهنیت که برای میانجیگری اعتراض ضروری است. روش نقد درونی; روش ایدئولوژی انتقادی؛ رابطه بسیار نزدیک بین تئوری و عمل (تغییر جهان)؛ و جهان را از ایده رهایی تغییر دهد. همانطور که می بینیم، نظریه انتقادی دارای مولفه سیاسی تری است که با دگرگونی سیستم مرتبط است، زیرا تا حد زیادی از نقد مارکس تغذیه می شود. از سوی دیگر، تفکر انتقادی را می توان برای زیر سوال بردن چیزهای عینی یا ساده تر، مانند جمله، به کار برد.
- تفاوت تفکر انتقادی و فلسفه انتقادی: بنویسید و با کانت کامل کنید. برگرفته از سمیناری در دانشگاه کلمبیا که توانستم در آن شرکت کنم. پروفسور برنارد ای. هارکورت.
وقتی از فلسفه انتقادی صحبت می کنیم، بیشتر اوقات به کانت و سنت کانتی اشاره می کنیم. فلسفه انتقادی کانت علاوه بر نظریه انتقادی، دو مسیر داشت. تقابلهای خوانش اینها، برداشتهای متفاوتی از چیستی نقد را پدید آورد. در کانت، راهی برای پیوند مفهوم نقد با مفهوم لاتین cri (تمایز، تمایز بین درست و نادرست، توهم) وجود داشت. ایجاد این تمایز کاری است که در جهت تلاش برای یافتن حقیقت است. اثر دوم به سمت امکان دانستن آنچه درست تلقی میشود متمایل است و در عین حال این ساختارهای کانتی شرایط امکان شناخت این ایده را منحرف میکند که چیزی را فقط از طریق شرط امکان تاریخی میتوان شناخت، بنابراین آنچه باید مطالعه کنیم شجره نامه، شرایط و امکانات تفکر مانند امروز.
از این حاشیهها میتوان فهمید که تفکر انتقادی دیویی بسیار نزدیک به این جریان است که برخاسته از اندیشه کانت است که با شعار sapere aude (جرأت دانستن) سعی میکند بین درست و نادرست از دلیل تمایز قائل شود.
با این حال، نمیتوانیم تأیید کنیم که آنها یکسان هستند، زیرا تفکر انتقادی این ایده کانتی را با جنبههای عملیتر، دروننگرتر و خلاقانهتر گسترش میدهد.
اگر هسته تفکر انتقادی، همانطور که در روش معنایی دیدیم، تفکر متفکر هدفمند باشد، تصورات از آن میتواند بر حسب دامنه مفروض، هدف مفروض، معیارهای فرد و آستانه دقت فرد متفاوت باشد. جزء تفکری که فرد روی آن تمرکز می کند.
با توجه به دامنه آن:
- محدود به پایه مشاهدات و آزمایشات (دیویی)
- به ارزیابی فرآورده های فکری می رسد.
با توجه به هدف شما:
- تشکیل قضاوت
- اعمال و باورها را در نتیجه فرآیند تفکر انتقادی مجاز می دانند.
با توجه به معیارها باید دقت کرد (این گونه مشخصات استانداردهای تفکر انتقادی لزوماً با یکدیگر ناسازگار نیستند):
- "منضبط فکری" (اسکریون و پل 1987)
- "معقول" (انیس 1991). استانوویچ و استانوویچ (2010) پیشنهاد کردند که مفهوم تفکر انتقادی را بر مبنای مفهوم عقلانیت قرار دهند، که آنها آن را ترکیبی از عقلانیت معرفتی (تطبیق باورها با جهان) و عقلانیت ابزاری (بهینه سازی تحقق هدف) می دانند. یک متفکر انتقادی، از نظر او، کسی است که «میخواهد پاسخهای نابهینه ذهن خودمختار را نادیده بگیرد».
- "ماهرانه" (لیپمن 1987) - "در نظر گرفتن هر گونه باور یا شکل فرضی دانش در پرتو پایه هایی که آن را پشتیبانی می کند و نتایج اضافی که به آن گرایش دارد" (دیویی 1910، 1933).
با توجه به مؤلفه فکر:
- تعلیق قضاوت در حین تفکر (دیویی و مک پک)
- تحقیق در حالی که محاکمه به حالت تعلیق درآمده است (Bailin and Battersby 2009)
- قضاوت حاصل (Facione 1990a)
- پاسخ عاطفی بعدی به این قضاوت (سیگل 1988).
خواه شامل یک جزء اخلاقی باشد یا نه
- دیویی مانند اکثر متفکران، تفکر انتقادی را با توسعه مقایسه اجتماعی در میان دانش آموزان جدا می کند.
- انیس به تفکر انتقادی این توصیف را اضافه می کند که ضروری است که بتوانیم به کرامت و ارزش هر فرد اهمیت دهیم.
نسخه https://medicoplus.com/psicologia/tipos-pensamiento
تفکر انتقادی یکی از 24 نوع تفکر اصلی است و با انواع دیگر تفکر در تعامل است، مانند:
- تفکر مفهومی
- تفکر پرسشی
- تفکر تحقیقی
- تفکر واگرا
- تفکر منطقی
- تفکر سیستمی
- تفکر بازتابی
- تفکر قیاسی
تفکر انتقادی در جریانات معرفتی جایگاه مهمی را به خود اختصاص می دهد و یکی از پنج موضع در مورد اعتماد به امکان شناخت است.
the
الف) دگماتیسم
ب) شک و تردید
ج) سوبژکتیویسم و نسبی گرایی
د) پراگماتیسم
E) انتقاد یا تفکر انتقادی
این موضعی بر خلاف جزم گرایی است، زیرا منابع معرفت با بی اعتمادی از آن سؤال می کنند تا بتوانند با اطمینان تأیید کنند که آنچه می داند و قابل اعتماد بودن این دانش است.
تفکر انتقادی ارتباط تنگاتنگی با فلسفه، بخشی از دلیل بودن این است. فلسفه چیزی نیست جز جستوجوی دانش بر اساس طرح پرسشهای اساسی که به موقعیتیابی و نزدیک شدن به آن کمک میکند. آنها را می توان در این تعریف مشابه دانست، با این تفاوت که فلسفه، تفکر انتقادی را در یک رشته دانشگاهی ساختار و نظام می بخشد.
علاوه بر این، ما میتوانیم تفکر انتقادی را در سایر رشتهها و سایر کاربردهای کاری ببینیم، هرچند که کمتر به فلسفه، مانند روزنامهنگاری، یا داوری که برای ایجاد یک قضاوت صحیح، باید اطلاعات واقعی را ارزیابی کرده و حفظ کند.
جان دیوی اصطلاح تفکر انتقادی را نام یک هدف آموزشی معرفی کرد که با نگرش ذهنی علمی شناسایی شده است.
او آن را اینگونه تعریف کرد: «بررسی فعال، مستمر و دقیق هر باور یا شکل فرضی دانش در پرتو پایههایی که آن را حفظ میکند و نتیجهگیریهای بعدی که به آن گرایش دارد».
بنابراین، دیویی آن را به عنوان یک عادت در نظر گرفتن به عنوان یک نگرش علمی شناسایی کرد. استنادهای طولانی او از فرانسیس بیکن، جان لاک و جان استوارت میل نشان می دهد که او اولین کسی نبود که توسعه نگرش علمی ذهن را به عنوان یک هدف آموزشی پیشنهاد کرد.
ایده های دیویی توسط برخی از مدارسی که در مطالعه هشت ساله در دهه 1930 با حمایت انجمن آموزش مترقی در آمریکا شرکت کردند، به اجرا در آمد. برای این مطالعه، 300 دانشگاه موافقت کردند برای پذیرش فارغ التحصیلانی از 30 دبیرستان یا سیستم مدارس منتخب در سراسر کشور که محتوا و روش های تدریس را آزمایش کردند، حتی اگر فارغ التحصیلان برنامه درسی تعیین شده دبیرستان را در آن لحظه تکمیل نکرده بودند، در نظر بگیرند. یکی از اهداف این مطالعه این بود که از طریق اکتشاف و آزمایش کشف کند که چگونه دبیرستان ها در ایالات متحده می توانند به طور مؤثرتری به جوانان خدمت کنند (Aikin 1942). به ویژه، مقامات مدرسه معتقد بودند که جوانان در یک دموکراسی باید عادت تفکر تأملی و توانایی حل مشکلات را توسعه دهند (Aikin 1942: 81). بنابراین، کار دانشآموزان در کلاس درس بیشتر شامل یک مسئله بود که باید حل شود تا درسی که باید آموخت. بهویژه در ریاضیات و علوم، مدارس تلاش میکردند تا در حین حل مسائل، تجربه تفکر روشن و منطقی را برای دانشآموزان فراهم کنند.
تفکر انتقادی یا تأملی از درک یک مشکل سرچشمه می گیرد. این یک کیفیت تفکر است که در تلاش برای حل مشکل و رسیدن به یک نتیجه آزمایشی است که توسط همه داده های موجود پشتیبانی می شود. واقعا این یک فرآیند حل مسئله است که مستلزم استفاده از هوش خلاق، صداقت فکری و قضاوت خوب است. اساس روش تحقیق علمی است. موفقیت دموکراسی تا حد زیادی به تمایل و توانایی شهروندان برای تفکر انتقادی و تأملی در مورد مشکلاتی که لزوماً باید با آن روبرو شوند بستگی دارد و بهبود کیفیت تفکر آنها یکی از اهداف اصلی آموزش است. (کمیسیون انجمن آموزش مترقی در مورد رابطه بین مدرسه و دانشگاه، 1943: 745-746)
در سال 1933، دیویی یک نسخه بازنویسی شده گسترده از خود منتشر کرد چگونه فکر می کنیم، با عنوان فرعی «تأیید مجدد رابطه تفکر تأملی با فرآیند آموزشی». اگرچه فرمول بندی مجدد ساختار و محتوای اصلی کتاب اصلی را حفظ می کند، دیویی تغییراتی را ایجاد کرد.
او تحلیل منطقی خود را از فرآیند تأمل بازنویسی و ساده کرد، ایدههای خود را واضحتر و تعریفتر کرد، عبارات «استقرا» و «استنتاج» را با عبارات «کنترل دادهها و شواهد» و «کنترل استدلال و مفاهیم» جایگزین کرد. تصاویر بیشتری اضافه کرد، فصلها را مجدداً مرتب کرد و بخشهای مربوط به آموزش را اصلاح کرد تا تغییرات مدارس از سال 1910 را منعکس کند.
گلیسر (1941) در پایان نامه دکترای خود روش و نتایج آزمایشی را در زمینه توسعه تفکر انتقادی که در پاییز 1938 انجام شد گزارش می کند.
تفکر انتقادی مستلزم تلاشی مداوم برای بررسی هر گونه باور یا شکل فرضی دانش در پرتو شواهد پشتیبان و نتایج اضافی است که به آن گرایش دارد. (گلسر 1941: 6؛ ر.ک. دیویی 1910: 6؛ دیویی 1933: 9).
جنبه ای از تفکر انتقادی که به نظر می رسد مستعد بهبود کلی است، نگرش تمایل به بررسی تأملی مشکلات و موضوعاتی است که در حوزه تجربه خود فرد قرار می گیرد. نگرش خواستن مدرک باورها بیشتر تابع انتقال کلی است. با این حال، به نظر میرسد که توسعه توانایی به کارگیری استدلال منطقی و روشهای تحقیق به طور خاص به کسب دانش و حقایق مرتبط با مسئله یا موضوعی که شخص به سمت آن میرود مرتبط است و در واقع محدود به آن است. (گلسر 1941: 175)
نتایج آزمون های مکرر و رفتار قابل مشاهده نشان داد که دانش آموزان گروه مداخله رشد خود را در توانایی تفکر انتقادی حداقل تا شش ماه پس از آموزش ویژه حفظ کردند.
در سال 1948، گروهی از ممتحنین کالج ایالات متحده تصمیم گرفتند تا طبقه بندی اهداف آموزشی را با واژگان مشترکی ایجاد کنند که بتوانند از آن برای برقراری ارتباط با یکدیگر در مورد موارد آزمایشی استفاده کنند. اولین مورد از این دسته بندی ها، برای حوزه شناختی، در سال 1956 ظاهر شد (بلوم و همکاران 1956) و شامل اهداف تفکر انتقادی بود. به طبقه بندی بلوم معروف است. طبقه بندی دوم، برای حوزه عاطفی (Krathwohl، بلوم، و Masia 1964)، و طبقه بندی سوم، برای حوزه روانی حرکتی (سیمپسون 1966-67)، بعدها ظاهر شد. هر یک از طبقه بندی ها سلسله مراتبی هستند و ظاهراً دستیابی به یک هدف آموزشی عالی مستلزم دستیابی به اهداف آموزشی پایین تر مربوطه است.
طبقه بندی بلوم دارای شش دسته اصلی است. از کوچک ترین تا بزرگ ترین آنها دانش، درک، کاربرد، تجزیه و تحلیل، ترکیب و ارزیابی هستند. در هر دسته، زیرمجموعه هایی وجود دارد که به صورت سلسله مراتبی از آموزشی قبل از آموزشی بعدی مرتب شده اند. پایینترین مقوله، اگرچه «دانش» نامیده میشود، به اهداف به خاطر سپردن اطلاعات و توانایی به خاطر سپردن یا تشخیص آن، بدون دگرگونی زیادی فراتر از سازماندهی آن محدود میشود (Bloom et al. 1956: 28-29). پنج دسته برتر در مجموع «توانایی ها و مهارت های فکری» نامیده می شوند (Bloom et al. 1956: 204). این اصطلاح فقط نام دیگری برای مهارت ها و توانایی های تفکر انتقادی است:
اگرچه اطلاعات یا دانش به عنوان یک نتیجه مهم آموزش شناخته می شود، تعداد بسیار کمی از معلمان با در نظر گرفتن این موضوع به عنوان اصلی یا تنها نتیجه آموزش راضی هستند. آنچه مورد نیاز است شواهدی است که نشان دهد دانش آموزان می توانند با دانش خود کاری انجام دهند، یعنی می توانند اطلاعات را در موقعیت ها و مشکلات جدید به کار ببرند. همچنین از دانش آموزان انتظار می رود که تکنیک های تعمیم یافته ای را برای مقابله با مشکلات جدید و مطالب جدید به دست آورند. بنابراین، انتظار می رود که دانش آموز وقتی با مشکل یا موقعیت جدیدی مواجه می شود، تکنیک مناسبی را برای حمله به آن انتخاب کند و اطلاعات لازم را اعم از حقایق و اصول ارائه دهد. این توسط برخی "تفکر انتقادی"، توسط دیوی و دیگران "تفکر بازتابی" و توسط برخی دیگر "حل مسئله" نامگذاری شده است.
اهداف درک و کاربرد، همانطور که از نام ها مشخص است، شامل درک و به کارگیری اطلاعات است. مهارت ها و توانایی های تفکر انتقادی در سه دسته عالی تجزیه و تحلیل، ترکیب و ارزیابی ظاهر می شوند. نسخه فشرده طبقهبندی بلوم (Bloom et al. 1956: 201-207) نمونههای زیر از اهداف را در این سطوح ارائه میکند:
اهداف تحلیل: توانایی تشخیص مفروضات اعلام نشده، توانایی بررسی سازگاری فرضیه ها با اطلاعات و مفروضات داده شده، توانایی تشخیص تکنیک های عمومی مورد استفاده در تبلیغات، تبلیغات و سایر مواد متقاعدکننده اهداف ترکیب: سازماندهی ایده ها و اظهارات به صورت مکتوب، توانایی پیشنهاد روش های آزمایش فرضیه، توانایی تدوین و اصلاح فرضیه ها.
اهداف ارزیابی: توانایی نشان دادن مغالطه های منطقی، مقایسه نظریه های اصلی در مورد فرهنگ های خاص.
تحلیل، ترکیب، و اهداف ارزیابی طبقه بندی بلوم در مجموع به عنوان "مهارت های تفکر مرتبه بالاتر" نامیده می شود (Tankersley 2005: فصل 5). اگرچه توالی تجزیه و تحلیل-ترکیب-ارزیابی مراحل تحلیل منطقی فرآیند تفکر تأملی دیویی (1933) را تقلید می کند، اما عموماً به عنوان مدلی برای فرآیند تفکر انتقادی پذیرفته نشده است. انیس (1981b) ضمن ستایش ارزش الهامبخش رابطه خود از پنج دسته اهداف فکری با یک دسته از اهداف یادآوری، خاطرنشان میکند که دستهها فاقد معیارهای قابل اجرا برای همه موضوعات و حوزهها هستند.. به عنوان مثال، تجزیه و تحلیل در شیمی آنقدر با تجزیه و تحلیل در ادبیات متفاوت است که آموزش تحلیل به عنوان یک نوع تفکر عمومی چندان منطقی نیست. علاوه بر این، سلسله مراتب فرضی در بالاترین سطوح طبقه بندی بلوم مشکوک به نظر می رسد. به عنوان مثال، توانایی نشان دادن مغالطات منطقی به سختی پیچیده تر از توانایی سازماندهی اظهارات و ایده ها به صورت نوشتاری به نظر می رسد.
نسخه اصلاح شده طبقه بندی بلوم (اندرسون و همکاران 2001) فرآیند شناختی مورد نظر در یک هدف آموزشی (مانند توانایی به خاطر سپردن، مقایسه یا تأیید) را از محتوای اطلاعاتی هدف («دانش»)، که میتواند واقعی، مفهومی، رویهای یا رویهای باشد، متمایز میکند. فراشناختی نتیجه به اصطلاح «جدول طبقه بندی» با چهار ردیف برای انواع محتوای اطلاعاتی و شش ستون برای شش نوع اصلی فرآیندهای شناختی است. نویسندگان انواع فرآیندهای شناختی را با افعال نام می برند تا وضعیت آنها را به عنوان فعالیت های ذهنی نشان دهند. آنها نام دسته "درک" را به "درک" و دسته "ترکیب" را به "ایجاد" تغییر می دهند و ترتیب ترکیب و ارزیابی را تغییر می دهند.. نتیجه فهرستی از شش نوع اصلی فرآیندهای شناختی تحت رهبری معلم است: به خاطر سپردن، درک کردن، به کار بردن، تجزیه و تحلیل، ارزیابی و ایجاد. نویسندگان ایده سلسله مراتبی از پیچیدگی فزاینده را حفظ می کنند، اما برخی از همپوشانی ها، به عنوان مثال، بین درک و کاربرد را تشخیص می دهند. و آنها این ایده را حفظ می کنند که تفکر انتقادی و حل مسئله از پیچیده ترین فرآیندهای شناختی می گذرد. اصطلاحات «تفکر انتقادی» و «حل مسئله» مینویسند:
آنها به طور گسترده مورد استفاده قرار می گیرند و تمایل دارند به "سنگ های اساسی" تأکید بر برنامه درسی تبدیل شوند. هر دو به طور کلی شامل انواع مختلفی از فعالیت ها هستند که می توانند به سلول های متفاوت در جدول طبقه بندی طبقه بندی شوند. یعنی در هر موردی، اهدافی که شامل حل مسئله و تفکر انتقادی است احتمالاً نیازمند فرآیندهای شناختی در چند دسته در بعد فرآیند هستند. برای مثال، تفکر انتقادی در مورد یک موضوع احتمالاً مستلزم مقداری دانش مفهومی برای تجزیه و تحلیل موضوع است. سپس می توان دیدگاه های مختلف را از نظر معیارها ارزیابی کرد و شاید دیدگاهی بدیع اما قابل دفاع در این موضوع ایجاد کرد. (اندرسون و همکاران 2001: 269-270؛ حروف کج در اصل)
در طبقهبندی اصلاحشده، تنها چند زیرمجموعه، مانند استنباط، نقاط مشترک کافی دارند تا بهعنوان یک توانایی تفکر انتقادی متمایز در نظر گرفته شوند که میتوان آن را به عنوان یک توانایی عمومی آموزش داد و ارزیابی کرد.
یک سهم تاریخی در تحقیقات فلسفی در مورد مفهوم تفکر انتقادی مقاله ای در سال 1962 در بررسی آموزشی هاروارد توسط رابرت اچ. انیس با عنوان "مفهومی از تفکر انتقادی: مبنای پیشنهادی برای تحقیق در آموزش و ارزیابی توانایی تفکر انتقادی" بود (Ennis). 1962). انیس به عنوان نقطه شروع خود مفهومی از تفکر انتقادی ارائه شده توسط B. Othanel Smith را در نظر گرفت:
ما تفکر را بر اساس عملیات مربوط به بررسی اظهاراتی که ممکن است ما یا دیگران باور کنیم، در نظر خواهیم گرفت. به عنوان مثال، یکی از سخنرانان بیان می کند که «آزادی به این معناست که تصمیمات در تلاش مولد آمریکا در ذهن یک بوروکراسی نیست، بلکه در بازار آزاد اتخاذ می شود». حال اگر بخواهیم معنی این جمله را بفهمیم و تشخیص دهیم که آیا آن را می پذیریم یا رد می کنیم، درگیر فکری می شویم که به دلیل نبود اصطلاح بهتر، آن را تفکر انتقادی می نامیم. اگر کسی بخواهد بگوید که این فقط نوعی حل مسئله است که هدف آن تصمیم گیری در مورد قابل اعتماد بودن یا نبودن آنچه گفته می شود، مخالفت نمی کنیم. اما برای اهداف خود ما آن را تفکر انتقادی بنامیم. (اسمیت 1953: 130)
انیس با افزودن یک مؤلفه هنجاری به این مفهوم، تفکر انتقادی را «ارزیابی صحیح گزارهها» تعریف کرد. (انیس 1962: 83). بر اساس این تعریف، او 12 «جنبه» از تفکر انتقادی را که مربوط به انواع یا جنبههای گزارهها است، متمایز کرد، مانند قضاوت در مورد قابل اعتماد بودن یک گزاره مشاهده و درک معنای یک گزاره. او خاطرنشان کرد که این شامل اظهارات ارزشی قضاوتی نمی شود. او با گذشتن از 12 جنبه، متمایز شد سه بعد تفکر انتقادی: منطق (در مورد روابط بین معانی کلمات و جملات قضاوت کنید) ملاک (آشنایی با معیارهای قضاوت در مورد اظهارات) و عملگرا (تصویر هدف اساسی). برای هر جنبه، انیس ابعاد قابل اجرا، از جمله معیارها را تشریح کرد.
در دهههای 1980 و 1983 توجه به رشد مهارتهای تفکر افزایش یافت. کنفرانس بینالمللی سالانه تفکر انتقادی و اصلاحات آموزشی از زمان آغاز به کار خود در سال XNUMX، دهها هزار مربی از همه سطوح را به خود جذب کرده است. در سال XNUMX، هیئت آزمون ورودی کالج، استدلال را به عنوان یکی از شش شایستگی اساسی دانشگاهی که دانشجویان کالج به آن نیاز دارند، اعلام کرد. ادارات آموزش و پرورش در ایالات متحده و سراسر جهان شروع به گنجاندن اهداف تفکر در دستورالعمل های برنامه درسی خود برای موضوعات مدرسه کردند.
تفکر انتقادی فرآیند تفکر در مورد ایده ها یا موقعیت ها به منظور درک کامل آنها، شناسایی مفاهیم آنها، قضاوت و / یا هدایت تصمیم گیری است. تفکر انتقادی شامل مهارت هایی مانند پرسش، پیش بینی، تجزیه و تحلیل، ترکیب، بررسی نظرات، شناسایی ارزش ها و مشکلات، تشخیص سوگیری ها و تمایز بین گزینه ها است. دانشآموزانی که این مهارتها را آموزش میدهند، به متفکرانی انتقادی تبدیل میشوند که میتوانند فراتر از نتیجهگیریهای سطحی به سمت درک عمیقتر مشکلاتی که بررسی میکنند حرکت کنند. آنها ممکن است در یک فرآیند تحقیقاتی شرکت کنند که در آن سؤالات پیچیده و چند وجهی و سؤالاتی را که ممکن است پاسخ روشنی برای آنها وجود نداشته باشد بررسی می کنند.
سوئد مدارس را مسئول این اطمینان میداند که هر دانشآموزی که مدرسه اجباری را به پایان میرساند «میتواند از تفکر انتقادی استفاده کند و به طور مستقل دیدگاههای خود را بر اساس دانش و ملاحظات اخلاقی تدوین کند». در سطح دانشگاه، موج جدیدی از کتب درسی منطق مقدماتی، که توسط کاهانه (1971) آغاز شد، ابزارهای منطق را در مسائل اجتماعی و سیاسی معاصر به کار برد. پس از او، کالج ها و دانشگاه های آمریکای شمالی دوره منطق مقدماتی خود را به یک دوره خدمات آموزش عمومی با عنوانی مانند «تفکر انتقادی» یا «استدلال» تبدیل کردند. در سال 1980، متولیان دانشگاه ها و کالج های ایالتی کالیفرنیا یک دوره تفکر انتقادی را به عنوان یک الزام آموزشی عمومی تصویب کردند که در زیر توضیح داده شده است: آموزش تفکر انتقادی باید برای دستیابی به درک رابطه زبان و گفتار طراحی شود، که باید منجر به توانایی تجزیه و تحلیل، انتقاد و دفاع از ایده ها، استدلال استقرایی و قیاسی، و رسیدن به نتایج واقعی یا قضاوتی بر اساس استنتاج های محکم حاصل از اظهارات بی چون و چرای دانش یا باور. حداقل شایستگی مورد انتظار پس از تکمیل موفقیت آمیز آموزش تفکر انتقادی باید توانایی تمایز حقایق از قضاوت، باور از دانش، و مهارت ها در فرآیندهای استقرایی و قیاسی ابتدایی، از جمله درک اشتباهات رسمی و غیررسمی زبان و اندیشه باشد. (Dumke 1980)
از دسامبر 1983، انجمن منطق غیررسمی و تفکر انتقادی جلساتی را در سه نشست تقسیمی سالانه انجمن فلسفی آمریکا حمایت می کند. در دسامبر 1987، کمیته فلسفه پیش دانشگاهی انجمن فلسفی آمریکا از پیتر فاسیون برای انجام تحقیقات سیستماتیک در مورد وضعیت فعلی تفکر انتقادی و ارزیابی تفکر انتقادی دعوت کرد. فاسیون گروهی متشکل از 46 فیلسوف دانشگاهی و روانشناس دیگر را گرد هم آورد تا در یک فرآیند دلفی چند دور شرکت کنند که محصول آن با عنوان تفکر انتقادی: بیانیه اجماع کارشناسان برای ارزیابی آموزشی و اهداف آموزشی (Facione 1990a) نامیده شد. این بیانیه مهارتها و تمایلاتی را که باید اهداف دوره کارشناسی سطح پایین در تفکر انتقادی باشد، فهرست کرده است.
رهبران تجاری و سیاسی معاصر حمایت خود را از تفکر انتقادی به عنوان یک هدف آموزشی ابراز می کنند. باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده، در سخنرانی سال 2014 خود در مورد وضعیت اتحادیه (اوباما 2014)، تفکر انتقادی را به عنوان یکی از شش مهارت برای اقتصاد جدید که هدف برنامه مسابقه تا بالاترین هدف قرار گرفته است، ذکر کرد. مقاله ای در مجله تجاری فوربس گزارش داد که مهارت شغلی شماره یک، که در 10 مورد از 2018 شغل پرتقاضا یافت می شود، تفکر انتقادی است که به عنوان "استفاده از منطق و استدلال برای شناسایی نقاط قوت و ضعف راه حل ها. جایگزین ها تعریف شده است. ، نتیجه گیری یا رویکرد به مشکلات ". در پاسخ به چنین ادعاهایی، کمیسیون اروپا بودجه «تفکر انتقادی در برنامههای درسی آموزش عالی اروپا» را تأمین مالی کرده است، یک پروژه تحقیقاتی نه کشوری برای توسعه دستورالعملهایی برای آموزش با کیفیت در تفکر انتقادی در مؤسسات آموزش عالی اروپا، بر اساس یافتههای پژوهشگران مهارت ها و تمایلات تفکر انتقادی که کارفرمایان از فارغ التحصیلان اخیر انتظار دارند (Domínguez 2018a؛ XNUMXb).
شباهت 1: هر دو از یک انگیزه شروع می کنند: بی اعتمادی به اطلاعات و دانش ، جاه طلبی برای نزدیک شدن به حقیقت / درک.
شباهت 2: موقعیت آنها در انتهای دیگر دگم ها قرار دارد ، زیرا آنها به دنبال پایان دادن به آنها هستند.
شباهت 3: هر دو پیشنهاد این را ضروری می دانند که از خود در مورد شخصی که از طریق تجزیه و تحلیل خود می داند س askال کنند.
شباهت 4: هر دو هدف عملی دارند ، به دنبال حل مشکلات ، تضادها و عملکرد بهتر هستند.
چیست؟ «توانایی که همه ما برای درک دنیای خود در ارتباط با دنیای دیگران داریم. سطوح مختلفی وجود دارد." دو عنصر اساسی:
the
- شرایطی که ما را پیکربندی می کند و نمی توانیم انتخاب کنیم.
- نیاز به آموزش برای دیدن فراتر از زمینه. برای تکامل فکر ضروری است. توانایی پرسش از چیزها ثابت است، تکامل نمی یابد.
چگونه فلسفه را با تفکر انتقادی مرتبط کنیم؟
رواقی گرایی (قابل بحث، نمونه های بهتری وجود دارد).
چه چیزهایی به من بستگی دارد؟ نظرات من، شما باید مراقب آنها باشید. آرزوهای من (آنها را از شرایط و زمینه من انتخاب کنید)؛ محدودیت های من (آنها را بشناسید).
چه چیزهایی به ما بستگی ندارد؟ نظری که دیگران نسبت به ما دارند، محبت های دیگران؛ و دستاوردهای دیگران
تفاوت 1: نارضایتی انسان های خردمند از تقلیل گرایی اشیا ناشی می شود، زیرا آنها فقط از یک منشور دیده می شوند. به همین دلیل، او پیشنهاد می کند که منشورهای مختلف موضوع مورد مطالعه را به هم متصل کنیم تا پیچیدگی آن را بهتر درک کنیم و در نتیجه بهتر عمل کنیم. تفکر انتقادی از کلی ترین اعتماد به باورها و تصدیقات زاده می شود، عمدتاً به این دلیل که در زمانی قرار دارد که عقل جایگزین خدا می شود. به همین دلیل، با هدف نهایی دستیابی به استقلال فرد با باورهای زمینه خود، سعی می کند به استدلال ما وزن زیادی بدهد.
تفاوت 2: تفکر انتقادی عموماً سعی میکند از طریق تحلیل دقیق استدلالها، صحت آنچه را که مطالعه میکند، تقریب بزند. هم تحلیل قیاسی (منطقی) و هم استقرایی (مشاهده) است. Sapiens سعی می کند از طریق پیوند دانش به صحت آنچه مطالعه می کند نزدیک شود و برای این کار، روش های پنج گانه خود را انجام دهد.
تفاوت 3: اگرچه روشهای Sapiens وجود دارند که در تفکر انتقادی وجود دارند (مثلاً در مقایسه موضوع مورد مطالعه با سایر موارد مشابه برای تشخیص خوب معانی)، اما Sapiens پا را فراتر میگذارد. این به این دلیل است که، علاوه بر داشتن نگرش و تفکر انتقادی، روش شناسی Sapiens به لطف تولید مقوله هایی که درک را تسهیل می کند، به موضوع مطالعه اجازه می دهد تا در رابطه با یک کل (نظریه سیستم ها) قرار گیرد. از سوی دیگر، تفکر انتقادی از منظر منطقی با تحلیل ادله و مقدمات جامعتر است و از فرض استدلالهای گسترده یا مغالطهآمیز اجتناب میکند.
تفاوت 4: Sapiens اطلاعات را سفارش می دهد و به ما کمک می کند تا موضوع مورد مطالعه را از طریق کابینت ها، قفسه ها و کشوها پیدا کنیم و درک کنیم، اما اطلاعات را ارائه یا تولید نمی کند، در حالی که تفکر انتقادی اطلاعات و دانش را تأیید می کند تا از اعتبار هر یک اطمینان حاصل کند. .
از این ترکیب شباهتها و تفاوتها، میتوان نتیجه گرفت که روششناسی و تفکر انتقادی Sapiens مکمل هم هستند، زیرا جنبههای شناختی متفاوتی را اشغال میکنند و با دغدغههای یکسانی روبرو هستند: درک چیزها برای عمل فارغ از جزمها.